دخترکوچولو

من با کتونیم قدم میزنم زیر بارون و به تو فکر می کنم

حوالی دل من

گاهی که خیلی غمگین میشوم

 

گریه نمیکنم

 

فقط لبخندی کش دار و تلخ به گذر زمان و مختصات مکان حواله میدهم

 

و بی مهابا پاهایم را تکان میدهم

 

و خیره به دیوار سفید همیشگیِ روبه رویم میشوم

 

و پوست لبم را می کنم تا خون بیاید

 

و موهایم را دور انگشتانم حلقه میکنم

 

و کنج اتاق می شود خلوتگاهم !

 

گاهی که خیلی غمگین میشوم خودم را نوازش می کنم در اوج تنهایی

 

و خود را در آغوشِ خود رها میکنم دستانم را لمس میکنم تا بدانم که هستم

 

و فراموش نشده ام نمرده ام !

 

گاهی که خیلی غمگین میشوم مدتها خود را در آینه مینگرم !

 

امشب از آن گاهی هاست …

 

 


[ یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:حوالی دل من, ] [ 10:49 بعد از ظهر ] [ الیک ] [ ]